-
روز مادر مبارک...
جمعه 15 تیرماه سال 1386 19:08
ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام امیدوارم حال و احوالاتون خوش باشه و روزگار به کامتون... ۱- خیلی ساده و صادقانه بگم : خیلی خیلی دوستت دارم و با تمام وجودم میپرستمت مادر عزیزم...ایشالا همیشه سایت بالا سرمون باشه که من یکی طاقت دوریتو ندارم مادر ... به همه خانومای عزیزی که...
-
تولد...
شنبه 9 تیرماه سال 1386 23:38
سلاممممممممممممممم عرض میشود... خوبین؟؟ خدا روشکر..همیشه باشین ایشالا... خب طبق معمول باز من قاط زدم نمیدونم باید از کجا شروع کنم... اول اینکه یکی به داد من برسه این ادرس این سیمیلیها رو بده به من...اخه این سیستمم یک هفته ای دل و روده همه چیزش بیرون بوده هیچی واسش نمونده... ...این سیمیلیهای این بلاگ اسکای هم که واسه...
-
هنوز نمردم...
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 00:43
سلاممممممممممممممم سلام سلام... شرمنده به خدا... من معذرت میخوام از همه بر و بچه های عزیز...همه اونایی که نگرانشون کردم... منو ببخشید اخه نمیاد نمیاد وقتی هم میاد بد بیاری شت سر هم میاد... از اونروزی که حالم خراب شد و اون پست و نوشتم حالم همچنان بد و بدتر شد البته در نوسان بود ولی اصلا خوب نبودم تا اینکه یهو روط شنبه...
-
دعام کنیین...
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 23:44
سلاممممم... خوبید؟؟ در راستای همون سینه درد کمی تا قسمتی وحشتناکم و البته مخفی (که نمیخواستم کسی بدونه) امروز عمودی رفتم سر جلسه امتحان و بعد نیم ساعت نیمه افقی منو از جلسه بیرونم اوردند... سرفه های که رنگ و بوی خون میده یه یه ساعتی باهام بازی کردند و بعدش با زور خودمو رسوندم خونه و اسپری هایی که دکتر داده بودو مصرف...
-
یا فاطمه...
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 22:30
سلام... یا علی رفتم بقیع اما چه سود... هرچه گشتم فاطمه انجا نبود... یا علی قبر پرستویت کجاست... ان گل صد برگ خوشبویت کجاست... شهادت حضرت فاطمه(س)را تسلیت میگم... خب...چه خبرا..خوش میگذره ایشالا... اخه یکی نیست بگه الان چه وقت مرخصی رفتنه؟؟هان؟ اصن چه معنیی میده...دیگه شورشو در آوردن دو..سه تایشون... دارن حالمو بهم...
-
بازی...
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 23:59
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام... خب من الان که همه بازیاشونو تموم کردن دعوت شدم به این بازی..از طرف نیاز خانوم عزیز... خب دیگه حتما همه میدونن کدوم بازی رو میگم... اره همون بازیه اولین بار کی شروع به وبلاگ نویسی کردم و چه حسی داشتم... خب بزارید از اول اولش بگم... اگه از خیلی...
-
فرش میشوریم...
جمعه 18 خردادماه سال 1386 01:51
سلاممممممممممممم به همه برو بچ ز خوب و باحال و مهربون... دوستای گل خودم...که هیجا اینجور دوستا رو نمیشه پیداشون کرد... ایشالا که حال و احوالاتتون خوب باشه عزیزان... خب اول از همه اینو بگم که بسلامتی خانوم گیلاس خانوم تشریف فرما شدن فقط با یه تغییر خونه جدید...یه نقل مکان ..رفتن یه محله دیگه..بلاگ فا..ایشالا هر جا که...
-
گیلاسی..نه...
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 00:53
سلام علیکم...خوبین؟؟خوشین..خوش میگذره..کجایین کم پیدا خب مث اینکه کلا من تنبل شدم تو اپ کردن و حالا دیگه باید قبول کنم..دیگه هیچ توجیهی هم پذیرفته نیست فک کنم... ...خب پیش میاد دیگه از اینجور حالتا..که ادم حس نوشتنش نمیاد... مث همین نیاز خانوم خودمون که فعلا رفته استراحت... و جاش حسابی خالیه...ایشالا که زود برگرده......
-
بی نظیر باش...
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 00:15
مردم ایــــــــــــــــــران ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام خوب هستید ایا؟؟ خوب که هموتون هستین... اول بریم سراغ بازی... راستیاتش من هرچی فک کردم تو این چند روزه نتونستم کسی یا چیزی که تاثیر گذار بوده باشه تو زندگیمو پیدا کنم... کلا من خودمم موندم..زیاد تاثیر پذیر نیستم..مگر اینکه تاثیره خیلی خیلی محکم...
-
هنوز هستم...
جمعه 4 خردادماه سال 1386 23:58
سلاممممممممممممممممممممممم گلای نازنین... خوبی ایشالا؟؟ شانسو میبینی تو رو خدا...دیشب اومدم بعد از نمیدونم چند روز آپ کنم و از خجالت خودمو بچه ها و ژیگولو در بیام که این برق لعنتی باز قطع شد و همه چی از هم پاشید...امروزم که خونه نبودم و شبی هم که اومدم اپ کنم مشکل(پسر عموی بابام تو جاده تصادف کرده امشبم چند ساعتی...
-
بی حوصله ام...
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 00:40
ســـــــــــــــــــــــــــــلاممممممممممممممممم بر همه عزیزان و خوبان... شه خبرا؟؟؟ خوبید؟؟ایشالا که باشین... اگه خدا بخواد امشب دیگه احتمال میدم که آپ کنم با موفقیت پریشبی اومدم اپ کنم..خودمو جرواجر کردم..بعد کامی رو جرواجر کردم...بعد دیگه هرچی دم دستم بودو جرواجر کردم ولی این سرور لعنتی درست نشد که نشد..قاطی کرده...
-
فیفیلی!!!
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1386 01:06
سیلامممممممم خدمت همه بانوان و اقایون محترمه و محترم و نسبتا محترم... اگر از احوالات اینجانب خواسته بوده باشید سالم میباشم هنوز و شما عزیزان هنوز نمیتوانید نفس راحتی بکشید از برای از دست دادن یک دستگاه..فروند.. نفر..(راستی واحد ژیگولو چیه؟؟ )... و همچنین ارزو داریم که شما عزیزان هم بسی حالتان خوب بوده باشد و ما...
-
باز می آییممم
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 03:01
ســـــــــــــــــــــلام... خوبید؟؟ اره دیگه من اومدم...اهای اینایی که میخواستین بزنینم..بکشیننم..خفم کنین..یالا بدویین که من اومدم... بزارید از شیرین کاریه همین امشبم شروع کنم... اقا ما امروز که یعنی دیروز باشه از صبح طی یه اتفاقاتی حالمون رو بهبودی گذاشت و ظهر که شد به کامنتا جواب دادمو قول دادم به چند نفر و از همه...
-
دیوونه...
پنجشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1386 23:36
علی هیچ مرگش نیست... علی میخواد فقط یه جای امن و راحت واسه مردن پیدا کنه... همین... خواسته زیادیه؟؟؟ نه اصلا...خیلی کوچیکه خیلی... علی مشکوک نمیزنه... علی خسته شده...از دنیا و از زندگی بیزار شده...خیلی وقته ها... علی چیزیش نیست...من میدونم که دارم میگم... علی جون..خلم گلم پسرم...یه چیزی بت بگم...بس بیشعوری..ادم مزخرفی...
-
اپ نکردم...
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 23:31
سلام به دوستان و عزیزان گرام خود خودم... ۱- به خاطر همه لطف و مهربونیاتون و تبریکای قشنگتون از همه شماها عزیزانم ممنونم...خوشحالم کردید... ۲-راستش اینروزا حال و حوصله راست ریس همی ندارم...کارای عقب افتادم باز بلوکه شده و به بن بست رسیده...روزگار زیاد خوبی نیست واسم اینروزا...خیلی میخواستم اپ کنم ولی اصلا حسش...
-
متولد میشوممم
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 12:45
سلاممممممممممممممممممممممم به رو ماه تک تک دوستای گلم... خوبین خوشین؟؟؟ایشالا که همیشه باشین... امروز یه روزیه واسه خودش...با یه حس خاصی که توش هست...من فک کنم واسه همه هست این حسه هرکی هم بگه نه دروغ میگه..حالا اون حسه کم و زیاد داره ولی خب هیچی نمیتونه باشه... اهان حالا چه روزی؟؟ میگم.. داشتم با خودم فک میکردم...
-
ترسهای کودکی
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 00:56
سلام علیکم... ایشالا که حال و احوالات خوب و خوش بوده باشه... خب از چی بگم و از کجا؟؟؟ هومممم... اهان..اول اینکه میخواستم پست قبلی رو ادامه بدم و خیلی چیزای دیگه رو توضیح بدم که بعضا باعث اشتباه شماها هم شده بود...ولی خب منصرف شدم فعلا...نه حال و حوصلشو دارم فعلا و نه وقتشو...حالا شاید یه وقت دیگه که حالم خوشتر از...
-
زن تنها...
یکشنبه 19 فروردینماه سال 1386 02:00
ســـــــــــــــــــــــــلامممممممممممم خوبید موبید چطورید؟؟؟ (الان سرقت ادبی کردم) خب من بلاخره بعد ۱۰ روز اومدم...(حالا نمیومدی هم فرقی نمیکرد ) و اما دلایلش که دیر اومدم... ۱- ادامه بی حوصلگیای قبلی...اخه ذات این بهار لعنتی این بی حوصلگی توشه...به من چه خو ۲- کمی تا مقداری تا قسمتی ت ن ب ل ی... ... ۳- این وضع خراب...
-
حوصله ندارم...
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 00:51
سلام...سلام...سلام...صدتا سلام... اقا همین الانه که من دارم اینجا مینویسم یه بارونی گرفته که بیا و ببین...باحالللللللللل..حالی به حولیه دوباره کلا... ...اینقده تند میباره که داره شیشه ها رو از جا در میاره...بیچاره این مسافرا...واقعا...اونایی که تو پارکا چادر زدن و تو خواب نازن ییهویی اینجور بارونی میگیره... یعنیچیکار...
-
دعـــــــــــــــا...
چهارشنبه 1 فروردینماه سال 1386 01:40
سلاممممممممممممممممممممم...سلام سلام سلام هوارتا سلام... اغاز سال ۱۳۸۶ هجری خورشیدی مبارک باد اخرین سلامهای سال ...۸۵ اینا اون ته تهاشه... امشب اخرین پست سال ۱۳۸۵ ژیگولو خانه... راستش امشب چون حدود ۲:۳۰ دیگه به سال تحویل مونده فقط میخوام دعا کنم... دعای اخر سال و اول سال جدید... من دعا کردنو واقعا دوست دارم...یه جور...
-
بابا بزرگ...
جمعه 25 اسفندماه سال 1385 23:22
...///سلامون علیکم///... امیدوارم که حال و احوالاتون خوب خوب باشه... امروز برعکس تمام جمعه های دیگه تو این چند وقته دلم نگرفت...یعنی زیاد نگرفت..یخورده خفیف ولی مشکلی نبود...سعی کردم به چیزایی که باعث میشه دلم بگیره فکر نکردم...هی خودمو مشغول کردمو خودا رو شکر خوب بودم...میدونم که یه دلیل دیگه هم داشت..اونم اینه که...
-
عید تکونی...
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 23:33
........... ... --------///S...A...L..A..M///------- بسه دیگه خیلی ابتکار به خرج دادم الان من... از کجا شروع کنم؟؟؟ از تکوندن خونه...که بحث داغ اینروزاست...دخترا که همه شدن کزت ماشالا هزار بار ماشالا چشم حسود کور دندش نرم دندون عقلش درد بگیره ایشالا ...ولی خب اونا کزت و دارن ما پسرا چی اونوقت..ما میشیم کی؟؟؟...
-
بازم نیدونم...
جمعه 18 اسفندماه سال 1385 01:41
... این به جای سلام کردنای اول همه پستام... ... اول بگم که جواب تمام کامنتای عقب افتاده رو الان دادم...و متشکر میشوم در همین مکان مقدس از همه عزیزانی که لطف داشتن و دارن همیشه به این ژیگولوی نا خلف... خب چی بگم و از کجا بگم؟؟؟ خدا رو که میخواستم بیشتر بیابمش هنوز در پی شم به یه جاهایی رسیدم و هنوز دارم ادامه میدم......
-
نیدونم...
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1385 23:58
ریحانه گفته دیگه سلام نکن اول نوشته هات... ولی من که گفته بودم قبلا دوست دارم سلام کنم... پس سلااااااااااامممممممممم... اومدم بگم فعلا تا اطلاع ثانوی (که زیادم فک نکنم طولانی باشه) ژیگولو حال و احوالش دگرگونه... داره به شدت دست و پا میزنه تا گمشدشو پیدا کنه...البته با کمک یه دوست بسیار خوب و با محبت خودش... ژ یگولو...
-
هیچی...
چهارشنبه 9 اسفندماه سال 1385 00:58
سلاممممم میکنیییمممم... احوال میپرسیممممم... زنده بودیم اگه فردا..وعده ما لب دریا...(دارم داریوش گوش میدم یه تیکشو اومدم واستون هویجوری )... خب چه خبرا..خوبین..خوش میگذره ایشالا... منم هیچی...روزمرگیامو ادامه میدم... خیلی حرف واسه گفتن دارم و چندتا موضوع واسه مطرح کردن..ولی نمیدونم چرا این مخ وامونده یه جا متمرکز...
-
نیلوفر...
جمعه 4 اسفندماه سال 1385 14:14
سلام...سلام...سلام... حالو احوال؟؟؟ خوبین ایشالا؟؟ شعر : نیلوفر از مرز خوابم می گذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر روی همه این ویرانه فرو افتاده بود. کدامین باد بی پروا دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟ در پس درهای شیشه ای رویاها، در مرداب بی ته آیینه ها، هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم یک نیلوفر روییده...
-
حالم خوبه...
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 14:44
سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم... خوبین ؟؟؟ خوشین؟؟ چه خبرا؟؟؟ خب بعد از اون حال گرفتگی و دل گرفتگی و کلا هر چیز گرفتنیی که تو ادم وجود داره من الان حالم خوبه خوبه... یعنی چند روزه حالم بهتره و یعنی خوبم... اون پستم که نوشتم میدونست بعدا پشیمون میشما ولی خب گفتم بزار ثبت بشه..روزای دلگرفتگیمم باشه که...
-
خسته ام...
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 00:51
سلام... ... خوبین ؟؟؟ راستیاتش اینروزا نا خوشاحوالم با اجازه همگی... یه حس خاص...از اون حسای ناشناخته... حس میکنم شدم مث یه درختی که باد اونو شکسته...ولی درخته هنوز یه مقدارش سالمه..تمام تنه درخت نشکسته...هنوز یخورده اش بنده و این یه خورده هم تو این روزا داره میشکنه...کاش میدونستم اگه قراره کامل بشکنم کیه وقتش...کاش...
-
من هنوز هستم...
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 16:11
سلامممممممممممممممممممممممممممممم... خوبین خوشین سالمین؟؟؟ چه خبرا...منو نبینین زیاد خوشحالین...؟ حیف که روزای خوشی زود میگذرن... ...نه؟؟؟ خب من الان اومدم توضیح بدم تا چند نفری که تشنه خون من شدن الان زحمت به خودشون ندن و بخوان خفم کنن... خب از کجا شروع کنم؟؟؟ اهان... راستیاتش ماجرا از اونجایی شروع شد که دقیقا جمعه...
-
عاشورا
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 20:43
سلامممممممممممممممم... عاشورا... امروز عاشورا بود... امروزم گذشت و تموم شد مث تمام روزای خدا... ولی امروز عاشورای حسین بود...یه حس خاصی داشت... همونجور که تو پست قبلیم گفته بودم امروز رفتم همون روستامون...و همونجوری که گفته بودم تو اون برف و یخ اونجا بازم هوا امروز داغ بود..یه افتاب سوزان...که این افتاب این روز خیلی...